اَصحاب اَيْكَه: ساكنان بيشهزارى كه بر اثر كمفروشى و در پى تكذيب شعيب(عليه السلام) با عذاب الهى نابود شدند
اين عنوان بهصورت تركيب اضافى «اصحاب الايكه» 4 بار در آيات 78 حجر/ 15; 176، شعراء/ 26; 13، ص/ 38 و 14 ق/ 50 آمده است. ايكه به معناى درخت، و جمع آن «أيْك» به معناى انبوه درختان است.[42] قتاده، ايكه را بيشهاى دانسته كه بيشتر درختان آن «دَوْم» است كه آن را «مُقْل» نيز گويند.[43] دَوْم نوعى درخت خرما و مُقْل ميوه يا صمغ آن است.[44] انبوهى از درختان اراك يا خرما، درختان بسيار درهم پيچيده[45]، درخت* يا درختى كه شاخههايش درهم پيچيده[46] معانى ديگرى است كه براى ايكه بيان شده است. در اين ميان نظرى هم بر خلاف موارد پيشگفته، ايكه رانام قريه و شهر دانسته است.[47]قرآن كريم اصحاب ايكه را امت شعيب* معرفىمىكند. (شعراء/ 26، 176ـ177) ناميدن آنان به اصحاب ايكه يا از آن رو بوده است كه در منطقهاى پر آب و درخت با ميوه فراوان زندگى مىكردند[48] يا از آن رو كه ايكه (درختى) را مىپرستيدند.[49]
اگر به روايت ترتيب نزولى كه زركشى در البرهان آورده است[50] اعتماد كنيم براى نخستين بار در سوره ق و در كنار قوم نوح، اصحاب رسّ، ثمود، عاد، فرعون، اخوان لوط و قوم تُبَّع، از اصحاب ايكه نيز ياد شده و بدون آنكه هيچ معرفى از آنان ارائه شود، تنها بر اين نكته تأكيد شده كه آنان پيامبر خود را تكذيب كردند و مستحق وعيد الهى شدند: «كَذَّبَت قَبلَهُم قَومُ نوح واَصحـبُ الرَّسِّ وثَمود * وعادٌ وفِرعَونُ واِخونُ لوط* واَصحـبُ الاَيكَةِ وقَومُ تُبَّع كُلٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وعيد» (ق/50، 12ـ14) سپس براى بار دوم در سوره صبا همان تعريف مبهم و مختصر و در كنار همان گروههاى ياد شده از آنان نيز نام برده شده و افزون بر آن، در اينسوره مىگويد: آنان به تعجيل از خدا مىخواستند كه پيش از رسيدن روز حساب عذابشان كند: «كَذَّبَت قَبلَهُم قَومُ نوح وعادٌ وفِرعَونُ ذو الاَوتاد * وثَمودُ وقَومُ لوط واَصحـبُ لـَـيكَةِ اُولـئِكَ الاَحزاب * اِن كُلٌّ اِلاّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقاب * وقالوا رَبَّنا عَجِّل لَنا قِطَّنا قَبلَ يَومِ الحِساب». (ص/38،12ـ16)
روشنترين معرفى از اصحاب ايكه در سورهشعراء آمده كه به فاصله 9 سوره پس از سورهص نازل شده است. در اين سوره اصحابايكه، قوم شعيب معرفى شدهاند كه پيشاز شعيب، ديگر فرستادگان الهى را تكذيبكرده بودند: «كَذَّبَ اَصحـبُ لـَيكَةِ المُرسَلين» (شعراء/ 26، 176) شعيب آنان رابه ترس از خدا فرا مىخواند:«اِذقالَ لَهُم شُعَيبٌ اَلاتَتَّقون» (شعراء/ 26، 177) و با معرفى خود بهعنوان پيامبر امين و درستكار براى آنان، از ايشان مىخواست تقواى الهى را رعايت كرده و از او اطاعت كنند: «اِنّى لَكُم رَسولٌ اَمين * فَاتَّقُوا اللّهَ واَطيعون» (شعراء/ 26، 178ـ179) و اعلاممىداشت كه در برابر هدايتشان مزدش برعهده پروردگار جهانيان است و از آنان مزدى نمىخواهد: «وما اَسـَلُكُم عَلَيهِ مِن اَجر اِلاّ عَلى رَبِّ العــلَمين». (شعراء/26،180)
شايد بتوان از ظاهر آيات بعد استفاده كرد كه بزرگترين انحراف اصحاب ايكه كم فروشى بوده است، ازاينرو شعيب(عليه السلام) ضمن دعوت آنها به كامل دادن پيمانه، آنان را از كم* فروشى نهى مىكرد: «اَوفُوا الكَيلَ ولا تَكونوا مِنَ المُخسِرين» (شعراء/26،181) و از آنان مىخواست كه با ترازوى درست و كفههاى برابر وزن كنند و از ارزش اموال مردم نكاهند كه چنين كارى فساد است و آنان نبايد با كمفروشى در زمين فسادكنند:[51]«وزِنوا بِالقِسطاسِ المُستَقيم * ولاتَبخَسُوا النّاسَ اَشياءَهُم ولا تَعثَوا فِى الاَرضِ مُفسِدين». (شعراء/26، 182ـ183) برخى از مفسران فساد مورد اشاره اين آيه را به راهزنى، غارت اموال، نابود كردن زراعت[52]، و احياناً قتل[53]، تفسير كرده، اين اعمال را نيز از جمله انحرافها و كارهاى نارواى اصحاب ايكه برشمردهاند.
اصحاب ايكه در برابر دعوت شعيب ايستادگى و او را جادو شده معرفى كردند و با برابر دانستن شعيب با خودشان، او را در ادعاى رسالتش از جانب خدا دروغگو شمردند: «قالوا اِنَّما اَنتَ مِنَ المُسَحَّرين * وما اَنتَ اِلاّ بَشَرٌ مِثلُنا واِن نَظُنُّكَ لَمِنَ الكـذِبين» (شعراء/26، 185ـ186) و ناباورانه و با استهزا[54] به او پيشنهاد دادند كه اگر در ادعايش راستگوست پاره آسمان بر سر آنان فرودآورد: «فَاَسقِط عَلَينا كِسَفـًا مِنَ السَّماءِ اِن كُنتَ مِنَ الصّـدِقين» (شعراء/26،187); اما شعيب با واگذاردن امر آنان به خداوند[55] و اينكه خداوند به فرجام آنان داناست، به آنان فرمود: خدا به آنچه مىكنيد داناتر است; يعنى اختيار عذاب به دست من نيست[56]: «قالَ رَبّى اَعلَمُ بِما تَعمَلون» (شعراء/26،188) اصحاب ايكه شعيب را تكذيب* كردند و در پى تكذيب آنان، عذاب روزِ سايبان يا ابر، آنان را فرو گرفت: «فَكَذَّبوهُ فَاَخَذَهُم عَذابُ يَومِالظُّـلَّةِ». (شعراء/26، 189) روز نزول عذاب بر اصحاب ايكه به «روز بزرگ» وصف شده است: «اِنَّهُ كانَ عَذابَ يَوم عَظيم». (شعراء/26،189) درباره كيفيت عذاب اصحاب ايكه رواياتى نقل شده كه يادآور شباهت عذاب اين قوم با اصحاب مدين است. گفته شده: پس از آنكه شعيب را تكذيب كردند و ناباورانه از او خواستند تا پارهاى از آسمان يا ابر[57] بر آنان بيفكند، خداوند 7 شبانه روز گرماى شديدى را بر آنها مسلط[58] و باد را ساكن گرداند، بهگونهاى كه نفس كشيدن بر آنان دشوار شد و آرامش را از آنان گرفت. پناه بردن به درون خانهها و سردابها و استفاده از آب و سايه نيز براى خنك شدن بر آنان سودى نبخشيد، آنگاه پس از 7 روز خداوند ابرى (ظُلّه) به سوى آنان فرستاد. اصحاب ايكه به سوى سايه آن ابر رو آوردند. ناگهان از آن ابر آتش باريد (صاعقه آنان را فراگرفت) و همه آنان را نابود كرد.[59]
در برخى نقلها تعبيرهاى مبالغهآميزى در باره عذاب نازل شده بر اصحاب ايكه، ديده مىشود كه مىتوان آن را تعبيرهايى مَجاز به شمار آورد; مانند اينكه خورشيد آنان را به سان ملخى كه در ظرف پخته شود، سوزاند[60]، خداوند درى از دوزخ بر روى آنان گشود[61]، آنگاه كه اصحاب ايكه زير آن ابر گرد آمدند، چون كوهى بر سر آنان فرود آمد[62] و بر اثر آتشى كه از ابر بر آنان باريد همگى خاكستر شدند.[63] ابنكثير اصحاب مدين و ايكه را يك امت دانسته، با توجه به آيه 91 اعراف/ 7 كه عذاب اصحاب مدين را رَجفه (زمين لرزه) و آيه94 هود/11 كه عذاب آنان را صيحه (بانگ شديد) بيان كرده، درباره چگونگى عذاب مىگويد: پس از پناه بردن مردم به سايه ابر، شعلههاى آتش بر آنان فرو باريد و زمين به لرزه درآمد و صيحهاى از آسمان برخاست و همه اصحاب ايكه را كه در زير ابر جاى گرفته بودند نابود كرد.[64] برخلاف اين نقلها و اظهار نظرها، در روايتى از ابنعباس در بيان نوع عذاب اصحاب ايكه با احتياط برخورده شده است. او گفته است: هركس درباره چگونگى عذاب «يومالظلّه» سخنى گفت او را تكذيب كن.[65] شايد به اين سبب كه كسى از آنان نجات نيافت، تا چگونگى عذاب را شرحدهد.[66]
سرزمين اصحاب ايكه:
آخرين آياتى كه درباره اصحاب ايكه نازل شده آيات 78ـ79 سوره حجر/15 است: «واِن كانَ اَصحـبُ الاَيكَةِ لَظــلِمين * فانتَقَمنا مِنهُم واِنَّهُما لَبِاِمام مُبين= و راستى اصحاب ايكه ستمگر بودند، پس، از آنان انتقام گرفتيم و آن دو [سرزمين اصحاب ايكه و قوم لوط] بر سر راهى آشكار است». از ذيل اين دو آيه برمىآيد كه آثار سرزمين اصحاب ايكه تا زمان نزول قرآن باقى و در كنار بزرگراه عمومى در معرض ديد كاروانهاى تجارتى مكيان بوده است. در ميان مفسران اتفاق نظر است كه سرزمين اصحاب ايكه ميان مدينه و شام قرار داشته است. برخى آن را نزديك مدين[67] و برخى ديگر آن را مابين ساحل دريا<[ىسرخ] و مدين دانستهاند.[68] ياقوت حموى گفته است: به اعتقاد اهل تبوك، ايكه همان تبوك است كه آخرين غزوه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)در آنجا واقع شد; ولى اين نظر در كتب تفسير ديده نشده است، بنابراين، ايكه بايد همان مدين باشد كه مجاور تبوك بوده است.[69]اصحاب ايكه و اهل مدين:
آيا اصحاب ايكه همان اصحاب مديناند؟ يكى از پرسشهاى جدى درباره اصحاب ايكه آن است كه باتوجه به اينكه پيامبر هر دو قوم در قرآن كريم حضرت شعيب(عليه السلام) معرفى شده است، آيا آنان يك قوم و ملت بودند كه قرآن كريم از آنان با دو عنوان ياد كرده يا آنكه دو قوم و گروه مستقل بودند، با پيامبرى مشترك و با اعمالى مشابه و فرجامى تقريباً نزديك به هم؟ به نظر بيشتر مفسران اصحاب ايكه غير از اهل مدين بودهاند و شعيبِ پيامبر ابتدا به سوى قوم خودش (اصحاب مدين) مبعوث شد و پس از نابودى آنان رسالت هدايت اصحاب ايكه را بر عهده گرفت[70]; اما مستند اين نظر مفسران ظاهراً سخن قتاده است كه گفته: حضرت شعيب(عليه السلام) به سوى دو امت مبعوث شد: قوم خودش و اصحاب ايكه[71]، و هر يك از آن دو قوم با عذابى ويژه نابود شد[72]; در كنار ظاهر آيات كه از اين دو قوم ياد كرده است. نيز عبداللهبنعمرو از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل كرده است كه اهل مدين و اصحاب ايكه دو امت بودند كه خداوند شعيب را به سوى آنان فرستاد.[73]در برابر اين نظريه، گروهى از مفسران از جمله ابنعباس[74] معتقدند كه اصحاب ايكه همان اهل مديناند. ابنكثير ضمن غريب شمردنروايت عبداللهبنعمرو و تضعيف برخى از رواياتش آن را از اسرائيليات دانسته و مىگويد: عمدهترين دليل نظر اول دو چيز است: 1. خداوند در آيه «واِلى مَديَنَ اَخاهُم شُعَيبـًا» (اعراف/7،85) شعيب را برادر اهل مدين خوانده; ولى شعيب برادر اصحاب ايكه خوانده نشده است. 2. كيفر اصحاب ايكه را عذاب «يوم الظُلّه» معرفى كرده; اما عذاب اهل مدين «رَجْفه» و «صَيْحه» بيان شده است، آنگاه در رد اين دو دليل مىنويسد: با توجه به اينكه توصيف اهل مدين به اصحاب ايكه بر اثر پرستش درخت ايكه بود، مناسب نبود شعيب را برادر آنان معرفى كند; همچنين تعدد عذاب نيز نشان تعدد امت نيست وگرنه خود اهل مدين نيز بايد دو امت شمرده شوند، زيرا در سوره اعراف عذاب آنان «رَجْفه» اما در هود «صَيْحه» معرفى شده است.[75] ابنكثير مىافزايد كه اشتراك اهل مدين واصحابايكه در صفت كم فروشى شاهدى بر اين است كه آنان يك امت بودند و با چند گونه عذاب نابود شدند.[76] به اين سخن ابنكثير بايد افزود كه ذكر اصحاب ايكه در كنار قوم نوح، عاد، فرعون، ثمود ولوط در دو سوره صو ق، بدون آنكه در اينجا نامى از اهل مدين برده شود، و در مقابل، ذكر اهل مدين در كنار همين پيامبران در دو سوره اعراف و هود، بدون آنكه از اصحاب ايكه ياد شود، شاهدى بر يكى بودن اهل مدين و اصحاب ايكه است. (=>اصحابمدين)
قرائت و كتابت الأيكه:
«الأيْكَه» در سورههاى حجر و ق به همين شكل و در سورههاى شعراء و صبه شكل «لَئيْكَه» كتابت شده و همه قاريان در هر 4 مورد «اَلأيْكه» قرائت كردهاند، مگر قاريان شام و حجاز[77] كه در مورد اخير «لَيْكه» قرائت كردهاند، ازاينرو برخى بين اَيْكه و لَيْكه فرق گذاشته و لَيْكه را نام شهر دانسته[78] و اَيْكه را درخت يا بيشه; ولى ظاهراً قرائت «لَيْكَه» خطايى است كه بر اثر رسم الخط مصحف پديد آمده است و در قرآن موارد متعددى برخلاف قانون خط نوشته شده است، افزون بر اينكه «لَيْكَه» اسمى ناشناخته است.[79] ابنمنظور درباره واژه لَيْكه مىگويد: اصلآن الاَيْكه بوده كه ابتدا همزه آن در تلفظ حذف شده و بهصورت «اَلْيكه» درآمده و چون همزه اول آن نيز هنگام وصل به كلمه قبل تلفظ نمىشده هر دو همزه را در كتابت انداخته[80] و مطابق با تلفظ كتابت كردهاند.منابع
انوار التنزيل و اسرار التأويل; بحارالانوار; البرهان فى علوم القرآن; التبيان فى تفسير القرآن; التفسير الكبير; التيسير فى القراءات السبع; جامع البيان عن تأويل آى القرآن; الجامع لاحكام القرآن، قرطبى; الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور; روضالجنان و روح الجنان; قصصالانبياء، ابنكثير; الكشاف; كشف الاسرار و عدة الابرار; لسانالعرب; لغت نامه; مجمع البيان فى تفسير القرآن; معالانبياء فى القرآن الكريم; معجمالبلدان; معجم مقاييساللغه; الميزان فى تفسير القرآن; النشر فى القراءاتالعشر.سيد محمود دشتى
[42]. جامعالبيان، مج8، ج14، ص64; مقاييساللغه، ج1، ص165; لسانالعرب، ج1، ص289، «ايك».
[43]. تفسير قرطبى، ج13، ص90.
[44]. لغت نامه، ج7، ص9921; ج13، ص18855.
[45]. مقاييساللغه، ج1، ص165، «ايك».
[46]. التبيان، ج6، ص349.
[47]. همان، ص350.
[48]. جامع البيان، مج8، ج14، ص64.
[49]. قصصالانبياء، ص171.
[50]. البرهان فى علوم القرآن، ج1، ص281.
[51]. الميزان، ج15، ص312.
[52]. الكشاف، ج3، ص332.
[53]. تفسير بيضاوى، ج3، ص263.
[54]. كشف الاسرار، ج7، ص148.
[55]. الكشاف، ج3، ص333; التفسيرالكبير، ج24، ص164.
[56]. مجمعالبيان، ج7، ص317، الميزان، ج15، ص313.
[57]. الكشاف، ج3، ص334.
[58]. مجمعالبيان، ج7، ص317.
[59]. همان; روضالجنان، ج14، ص352; الميزان، ج15، ص313.
[60]. الدرالمنثور، ج6، ص320.
[61]. تفسير قرطبى، ج13، ص92.
[62]. تفسير قرطبى، ج13، ص92.
[63]. همان; بحارالانوار، ج12، ص383.
[64]. قصصالانبياء، ص177ـ178.
[65]. جامعالبيان، مج11، ج19، ص135.
[66]. كشف الاسرار، ج7، ص149.
[67]. الميزان، ج15، ص312.
[68]. الدر المنثور، ج6، ص318.
[69]. معجمالبلدان، ج1، ص291.
[70]. مع الانبياء، ص203.
[71]. جامعالبيان، مج8، ج14، ص64.
[72]. الدرالمنثور، ج5، ص92.
[73]. همان، ص91.
[74]. جامعالبيان، مج11، ج19، ص130ـ131.
[75]. قصصالانبياء، ص177ـ178.
[76]. همان، ص178.
[77]. مجمعالبيان، ج7، ص316; التيسير فى القراءات السبع، ص166.
[78]. تفسير قرطبى، ج13، ص90.
[79]. الكشاف، ج3، ص332.
[80]. لسان العرب، ج1، ص289، «ايك».